سفارش تبلیغ
صبا ویژن

زنده ماندن (و شاید حتی پررونق بودن) به عنوان یک محقق قرارداد شغل

پست آخر و پنجم در این مجموعه درباره پژوهشگر در پروژه های افراد دیگر از طرف دکتر سیمون بیلی است . سیمون عضو پژوهش ، CLAHRC منچستر بزرگ اتحاد ، دانشکده بازرگانی منچستر است. 

 

من چیزی هستم که شما ممکن است یک پژوهشگر قرارداد شغلی بنامید. این چیزی نبود که من همیشه از دوران تحصیلاتم در نظر داشتم ، اما درعین حال ، محصول انتخاب های فعال از طرف من است ، جایی که ، حداقل در برخی اوقات ، گزینه های جایگزین وجود دارد و هنوز هم وجود دارد.

 

I’ve been a jobbing researcher since I finished my PhD in 2008.  Since then I have held a total of 8 different contracts of employment. They have ranged in duration from 6 months to 2 years. Until quite recently I have rarely, if ever, known for sure if my contract would be extended until it would almost certainly have been too late to find another had it not been. Yet in almost a decade of stitching together contracts I have only had one period of unemployment, which lasted about 3 months. I have only ever worked in two universities, and at present I have been employed in the same school for just over 6 years.

 

تحقیقات قرارداد موضعی ذاتاً چالش برانگیز است ، از نظر عملی ، فکری و نهادی - هم در این که بتوانید چیزهایی را که برای پیشرفت می خواهید به نمایش بگذارید و هم در یافتن مکان و روایتی متناسب با آن. نیاز به یک شغل جالب یا مرتبط همیشه به طور بالقوه بر اثر نیاز به هر شغل بر طرف می شود. منافع باید انعطاف پذیر باقی بمانند ، و پروژه ها باید به مواردی تبدیل شوند ، قطعات کوچکی از روایت در حال تحول ، نگاه دقیقی که ممکن است واقعاً آن را نشناسید ، اما امیدوارید روزی ظهور کند. رویکرد اولیه من در مورد این مشکل سعی در حفظ و حفظ برخی از سازگاری در روش های به کار رفته در پروژه های مختلف من بود. علاقه من به خود روش به این معنی بود که من با خوشحالی می توانم موضوعات متنوعی را بر عهده بگیرم ، با توجه من همیشه با استفاده از این روشها برای مشکلات مختلف نگه داشته شده است. این همچنین به من یک چیز "حتی اگر این یک چیز کاملاً گسترده بود ، به بسیاری از افراد دیگر نیز داد. من برای تقویت این کار ، فعالیتهای مختلف دیگری را دنبال کردم. من تدریس گاه به گاه در دوره های مربوطه را انجام می دادم ، مقالات مربوط به مجلات مربوطه را مرور می کردم و گروه های غیر رسمی خواندن را با سایر محققان ترتیب می دادم. من همیشه سعی کردم از هر کنفرانس بودجه ای به عنوان فرصتی برای ارائه کار به "مخاطبانم" استفاده کنم و آن پیوندها را در بین نهادها ایجاد و حفظ کنم.

 

این فعالیت اضافی هنگامی که قراردادهای من همیشه متناسب نبودند ، به حفظ روایت کمک می کرد. این فعالیتی است که من تا به امروز بر عهده دارم ، و این به همکار بودن و اجتماع با همکاران "کامل دانشگاهی" خود کمک کرده است که در بسیاری از موارد در حرفه ای تا حدودی آشفته من متقاعد شده ام که هرگز از این کار لذت نمی برم.

 

چالش اساسی دیگر نوشتن است. نوشتن دانشگاهی مهارت مهارت است. نوشتن در مورد قراردادهای تحقیق نیز معمولاً یک کاردستی جمعی است. توانایی نوشتن با افراد دیگر چیزی است که شما باید هر چه سریعتر توسعه دهید. اینکه این افراد همیشه علایق شما یا دیدگاه شما را به اشتراک نمی گذارند ، یک چالش است. اینکه این افراد از شما انتظار دارند مواردی بنویسید که مربوط به پروژه آنها باشد و ممکن است نیاز شما برای توسعه نشریات خود را تشخیص ندهد ، چالش دیگری است. این که پروژه ها به ندرت دارای زمان نوشتن هستند ، یک چالش بزرگ است. اینکه انتظار می رود ساعتهای زیادی را به نوشتن گزارش اختصاص دهید ، که می تواند آماده سازی ضعیفی برای نوشتن مقاله باشد و به هر حال می تواند شما را با این کار کم و یا هیچ وقت ترک کند ، یک چالش بزرگ است. چالش ها بیش از حد زیاد است و به لیست های مختلف متفاوت است.

 

اخیراً پست های زیبایی در مورد نوشتن مشارکت در Patter منتشر شده است. این بیشتر در مورد توسعه رابطه یک به یک ، مشارکت در زمینه نوشتن بوده است. اگر به عنوان یک محقق خوش شانس باشید ، همکارانی را پیدا می کنید که با آنها روابط برقرار می کنید. با این حال ، شما باید با نوشتن جملات حتی در غیاب آنها دست به کار شوید.

 

آنچه که مدت زمان قابل توجهی برای تحقق بخشیدم ، این است که اگرچه هر دانشگاهی از محقق گرفته تا استاد ، "می خواهد" را بنویسد ، نوشتن و انتشار ، روشی کاملاً متناقض و بحث برانگیز است. این باید با هر کسی که مایل به مشارکت در آن است ، در محدودیت های غیر انعطاف پذیر مبارزه کند. تا همین اواخر اخیر فکر می کنم انتظار ضمنی داشته ام که در نوشتن من "مدیر" شوم ، به این معنا که مدیران پروژه و مدیران خط انتظار من را برای تولید نوشتن داشته باشند و از دستگاه نظارتی معمول برای اطمینان از این اتفاق استفاده کنم. من وقتی نوشتن را پیدا کردم فهمیدم که این رابطه معکوس است. شما باید آنها را مدیریت کنید. شما باید کسی باشید که در جلسات پروژه نیاز به نوشتن در دستور کار دارد - هر چه زودتر در پروژه باشید. شما باید فردی باشید که استدلال ها و مخاطبان بالقوه را پیدا می کند. شما باید کسی باشید که پیش نویس ها را در میان تیم به گردش در می آورد و حرکت آنها را حفظ می کند. جسور و بی باک باشید. به رئیس خود بگویید که آنها برای انجام کارهای خود در این مقاله باید وقت بیابند. آنها را هدف قرار دهید و آنها را در این امر مدیریت کنید. در حالی که این اساساً در شرایطی است که شما نویسنده اصلی روی کاغذ باشید ، فکر می کنم این بهترین رویکرد با هر نوشتاری است که همکاران ارشد خود را درگیر می کند.

 

این ممکن است همه مانند پیوند سخت به نظر برسد ، و همینطور است. اگرچه من می خواهم با یک پیام "اما ... امیدواری وجود دارد" به پایان برساند ، من نمی خواهم وانمود کنم که در بعضی مقطع جستجو به پایان می رسد و شما گلدان طلا پیدا می کنید. با این وجود ، چسباندن در یک مکان برای مدت زمان قابل توجهی ، پیوستن و حفظ گروه ها و اجتماعات در داخل و خارج از دانشگاه شما ، و ایجاد یک عادت نوشتن منظم و یک خط سخت در مدیریت کار ، از مواردی است که به من کمک کرده است تا رضایت بخش خود را بدست آورم ، موقعیت امن ، انعطاف پذیر و خودمختار - بیشتر اوقات. مطمئناً قله ها و نقاط مختلفی از این خصوصیات وجود دارد - همانطور که معمولاً در مورد کارهای مبتنی بر پروژه فکر می کنم. آنها همچنین هرگز حل و فصل نشده اند و همیشه در معرض مذاکره مداوم هستند ، اما این هیچ فرقی با آکادمی دیگر ندارد.

 

همانطور که در ابتدای این پست گفتم ، پیمان کاری شغلی دقیقاً همان چیزی نبود که فکر کردم هنگام تصمیم گیری در مورد حرفه ای در دانشگاه ، من ثبت نام کردم. در میان بسیاری از آرزوهای دیگر ، آنچه من واقعاً می خواستم انجام دهم نوشتن بود. با گذشت زمان و پایداری ، موقعیتی پیدا کردم که به من فرصت بیشتری برای نوشتن نسبت به اکثر همکارانم ، در هر کجا که آنها روی نردبان ایستاده باشند ، می دهد. به این معناست که فکر می کنم قراردادهای شغلی می تواند ارزش جنگیدن را داشته باشد.